مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart448 448
#Part448
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
توØید Ù€ اره خب ØŒ پسرمون توی Ø·Ùولیت خودش مونده ...
سمیه : ایششش ... اقامون کودکه درونش زنده س ....
شهباز Ù€ من میگم جون میدم برا خانوم قلقلیه خودم ØŒ شما میگین بلوÙÙ‡!
مهتاب Ù€ Øالا ده دقیقـ ...
سرگرمه شمعام Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ùهمم به طرزه عجیبی چهارتاشون ساکت میشن ... صا٠سرجام بلند میشم Ùˆ نگاشون میکنم . Øواسه اونا به پشته سره من جَمعه Ùˆ من میگم : Øالا خوبه پیام Ú¯Ùت دمه در هستنـ ...
یه دست دور شونه Ù… Øلقه میشه .. منو به خودش Ù…ÛŒ چسبونه Ùˆ ته دله من خالی میشه ... یکی بیخه گوشم میگه : ببخش ØŒ معطله من شدن ...
یخ میکنم... نمی دونم شاید تب Ù…ÛŒ کنم ... اما این منی Ú©Ù‡ الان اینجاست دیگه من نیستم ... بهت زده به توØیدی Ú©Ù‡ لبخند زده نگاه میکنم ... تقریبا توجه همه به سمت ما جلب میشه ... اما من Øتی جرات برگشتن هم ندارم ... Ù…ÛŒ ترسم شنیدنه این صدا با این تÙÙ† توهم باشه ØŒ رویا باشه .... Ù…ÛŒ ترسم به عقب برگردم Ùˆ Ù…ØÙˆ بشه ... Ú©Ù‡ به جای صاØبه این صدا کسی دیگه باشه ... اینکه لباش هنوز بیخه گوشمه Ùˆ Ù†Ùساش گرمه Ùˆ پوسته گردنم رو گرم میکنه ... Ù…LoveSara 💋✨