مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart434 434
#Part434
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
Ù€ سرش روی زانوم بود وقتی از گردنش خون Ùواره Ù…ÛŒ زد . بعضی شب ها صدای خرخره Øنجره Ø´ وقتی Ù…ÛŒ خواست برای اخرین بار باهام Øر٠بزنه ذره ذره ÛŒ جونم رو Ù…ÛŒ گیره ... دقیقا غروب همون روزی Ú©Ù‡ ازم خواسته بود توی سرمای زمستون وقتی بر Ù…ÛŒ گردم خونه براش بستنی شاه توتی بگیرم ØŒ مادرم بدرقه Ù… کرده بود Ùˆ پدرم Ú¯Ùته بود شب ØŒ سر Ùوتبالی Ú©Ù‡ پخش Ù…ÛŒ شد باهاش شرط ببندم ØŒ برادرم سر اینکه Ùردا باید به دانشگاهش سر بزنم تا دختر مورد علاقه Ø´ رو ببینم باهام قرار گذاشته بود .... نمی دونستن پسر خانواده یه قاتله پست Ùطرته Ùˆ جون گرÙتن براش مثل آب خوردنه ØŒ اینم نمی دونستن اسم دنیل Ú©Ù‡ بپیچه Ù…Øاله لرز نندازه بدنه تبهکارای اون شهری Ú©Ù‡ زندگی Ù…ÛŒ کردیم . اون روز از خونه رÙتم تا یه خانواده ای Ú©Ù‡ قرار بود پدرشون شهادت بده Ú©Ù‡ من کارگر اسکله رو کشتم نابود کنم تا Øساب کار دستش بیاد Ùˆ از ترس جون خودش هم Ú©Ù‡ شده کنار بکشه ... رÙتم Ùˆ وقتی برگشتم ØŒ آتریاد اومده بود Ùˆ خانواده Ù… رو قتل عام کرده بود Ùقط به جرم اینکه من پسرشون بودم ... برادرم توی شهر دیگه ای درس Ù…ÛŒ خوند Ùˆ برای اینکه قاطی ماجرا نباشه از بودنش ØرÙÛŒ نزده بودم اصلا . قاتلایی رو Ú©Ù‡ Ùرستاده بودن اشتباهی به جای من برادرم رو کشته Ùˆ توی اتاقش آتیشش زدن چون آتریاد Ú¯Ùته بود دنیل اگه زنده بمونه باید خودش رو Ù…Ùرده Ùرض کنه Ùˆ کاملا درست Ú¯Ùته بÙLoveSara 💋✨