مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart435 435
#Part435
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
اوایل جونت رو نجات Ù…ÛŒ دادم چون خودمو مسئول وارد کردنت به این بازیه بین سگ Ùˆ شغال Ù…ÛŒ دونستم Ùˆ بعد از اونم نمی شد ØŒ نمی تونستم ببینم آسیب Ù…ÛŒ بینی . Ù…Øمد رو گذاشته بودم مراقبت باشه ... سروان بیژن کلاته ! خواهرزاده مادرم ... من دورگه ÛŒ ایرانی ایتالیایی ام ! اون هتل هم ارث مادرم برای من بود Ú©Ù‡ به نام بیژن زده بود تا وقتی به ایران اومدم به نام من بزنه ...
سرم گیج میره Ùˆ به دیوار پشت سرم تکیه میدم . سر Ù…ÛŒ خورم Ùˆ روی زمین میشینم . سردم میشه Ùˆ Øس میکنم Ùشارم جا به جا شده ... شاهرخ بی رØÙ… شده Ùˆ باز ادامه میده :
Ù€ نمی خوام توهم توی بغلم جون بدی .... تا قبل از اومدنت Ù…ÛŒ خواستم آتریاد رو گیر بندازم Ùˆ Ùرار کنم ... اما Øالا Ù…ÛŒ خوام بمونم Ùˆ تقاص هر گندی Ú©Ù‡ زدم رو پس بدم . تمام اموالم مصادره شده . صدور ØÚ©Ù… هم Ù…ÛŒ مونه برای بعد از معامله ÛŒ Ùردا ... نمی ذارم زندگیت روپای من Øروم Ú©Ù†ÛŒ .... تو ØÙ‚ داری خوشبخت باشی . وکیلم مابقی Øر٠ها رو بهت Ù…ÛŒ زنه Ùˆ تو باید ... باید گوش Ú©Ù†ÛŒ ØŒ خب ØŸ
جواب نمیدم Ùˆ بی رمق از جا بلند میشم . به سمت در میرم Ú©Ù‡ ØLoveSara 💋✨