کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🔥 پاPart432 432
#Part432

📒 رمان " تب دلهره " 💞💋

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️

شهباز و توحید هم از در میان و هر کدام روی یه صندلی میشینه . اونا هم گرفته هستن و من میدونم لحظه های خوشی انتظارمون رو نمیکشه .
ناخود آگاه به سمت چهارچوب در برمیگردم و منتظرم شاهرخم وارد بشه . اما خبری نیست ...
توحید به سمت مهتاب برمیگرده و میگه : کافیه دیگه ... نابود می شی اینطوری !
توحید خیره به مهتاب نگاه میکنه و من نمیدونم چرا فکر می کنم نامزد برادرم بدجور تو دل توحید جا باز کرده ؟ ماگ رو به لبم نزدیک میکنم و جرعه ای چای می خورم تا بغضمم پایین بره . شهباز نگام میکنه : حالش خوب نیست ...
سوالی نگاش میکنم که میگه : ساعت چهار صبح باید بره . خوب نیست و لازمه که بری ببینیش . تو خودت می دونی اون ادمه پا پیش گذاشتن برای آشتی نیست و از اول که بله دادی هم می دونستی ...
توحید ـ الان وقت قهر کردن نیست ، شاید اگه بره دیگه نبینیش ...
اشک چشمام رو تار میکنه . چونه م به لرزه میفته و چای کوفتم میشه . قند مزه ی زهر میده و من قلبم توی دهنم میکوبه و حتی فکر به نبودن شاهرخ کLoveSara 💋✨

  کلمات کلیدی: Part432
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: