مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart405 405
#Part405
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
نمیدونم از Ú©ÙÛŒ نگام میکنه Ùˆ Ù…ØÙ„ نمیدم Ú©Ù‡ میگه : Øتی اشکات هم رو Ù…Ùخمه ...
ـ دلم یه زندگی عادی می خواد ...
ساکت مونده Ú©Ù‡ میگم : اینکه صدای در بیاید Ùˆ من بی خیاله هم زدنه غذای توی قابلمه بشم ... با ملاقه Ùˆ پیشبند بیام استقباله مَرده خونه ØŒ ستونه خونه ... از ته دل بخندی ØŒ پیشونیم رو ببوسی Ùˆ بگی بوی قرمه سبزی Ù…ÛŒ دم .... ( با اشک لبخند Ù…ÛŒ زنم ) پسرمون بیاد ساک دستت رو بگیره Ùˆ بگه خسته نباشی بابا ... خورشید مون همیشه زرد باشه Ùˆ آسمونمون آبیه آبی ... بزرگترین دغدغه مون قسط های عقب اÙتاده ÛŒ خونه باشه Ùˆ ...
ـ چرا پسر ؟
ـ تو چی دوست داری ؟
ـ پسر !
ـ چرا ؟
Ù€ تا مراقبت کنه ازت ØŒ Ú©Ù‡ Øواسش باشه بهت ... تو چرا Ú¯Ùتی پسر ØŸ
Ù€ تا دو تا شاهرخ داشته باشم ... یه دونه خیلی کمه ... Ú©Ù‡ چشماش مثله تو باشه ØŒ Ú©Ù‡ مثل تو بخنده ØŒ Øر٠بزنه ... ولی مثل تو قاتل نشه !!!!
دیگه نمیشنوم چه جوابی میده و خواب چشمام رو می بره .
نور شدیدیLoveSara 💋✨