مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart396 396
#Part396
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
لبخندش گشادتر میشه Ùˆ منو Ùاصله میده Ùˆ میگه : بسه خودت رو جمع Ú©Ù† ...
نگام به کراوات کج شده Ø´ میخوره Ùˆ جلو میرم . به لط٠همون Ú©Ùشای مزخر٠تا سینه Ø´ بالا اومدم Ùˆ دستام رو به سمت کراواتش میگیرم Ùˆ مشغول درست کردنش میشم . داغ نگاه خیره Ø´ روی چهره Ù… رو هم به جون Ù…ÛŒ خرم Ùˆ خودم رو سرگرم درست کردن کراوات نشون Ù…ÛŒ دم Ú©Ù‡ میگه : آرایشگره هنوز هستش ØŸ
بدونه اینکه نگاش کنم Ù…ÛŒ Ú¯Ù… : آره ÙÚ© کنم ...
Ù€ اØیانا رنگ Ùˆ روغنه لبای توام Ú©Ù‡ همراشه ...
سوالی سر بلند می کنم و میگم : ینی چی ؟
بی هوا Ùˆ طبق عادت دستاش رو دو طر٠صورتم Ù…ÛŒ ذاره Ùˆ Ù…ÛŒ اÙته به جونه لبام ... شاهرخ Øتی ابرازه اØساساتشم خشنه Ùˆ من دلم ضع٠می ره ... برای بار اول همراهیش میکنم دستامو دور گردنش Ù…ÛŒ ذارم ... از Ú†Ù†Ú¯ زدنه به یقه Ø´ انگار Ú©Ù… اLoveSara 💋✨