مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart395 395
#Part395
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
آروم در رو باز میکنم . وارد میشم . کشوی ساعتاش رو باز کرده Ùˆ درگیر انتخاب ساعته . Øواسش به من نیست Ùˆ Ù…ÛŒ پرسه : Ú¯Ùتی استخر رو پر آب کنند ØŸ
ـ چشم ، اینم می گم ...
به سمت من بر می گرده و با دیدنم ساکت به من و سر تا پام زل میزنه که لبه های دامن کلوش شدم رو می گیرم و دور خودم می چرخم . همزمان می پرسم: چطور شدم ؟
هنوز جمله ای از دهان شاهرخ بیرون نیومده Ú©Ù‡ پاهام به لط٠پاشنه های بلند Ú©Ùشم پیچ میخوره Ùˆ Ù…ÛŒ رم تا با مغز به پارکت ک٠اتاقش برخورد کنم Ú©Ù‡ بازوم رو میگیرد Ùˆ به جای پارکت به سینه ÛŒ شاهرخ Ù…ÛŒ خورم . خجالت Ù…ÛŒ کشم . لبم رو گاز Ù…ÛŒ زنم Ú©Ù‡ بازوهام رو میگیرد Ùˆ Ú©Ù…Ú© Ù…ÛŒ کنه صا٠بایستم . شستش رو جلو میاره Ùˆ چونه Ù… رو به سمت پایین میکشه : گاز نگیر این لامصب رو !
قرمز تر میشم Ú©Ù‡ میگه : موشÙLoveSara 💋✨