مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart385 385
#Part385
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
خیره خیره چشمام رو نشونه گرÙته Ùˆ میگه : Ù…ÛŒ خوام آروم بشم ...
کمی کراواته دور گردنش رو شل میکنه و می خواد کته اسپرتش رو دربیاره که میگم : من آرومت نمیکنم قَده تو که آرومم میکنی ؟ ...
صبر میکنه Ùˆ کت رو بین راه Ù†Ú¯Ù‡ میداره Ùˆ زل میزنه بهم ... منتظره جوابم ... اما کتش رو درمیاره Ùˆ پرت میکنه . با دستاش دوطر٠صورتم رو میگیره Ùˆ به عقب هلم میده . خشنه ... عصبیه ... کلاÙÙ‡ س ... اونقدر هلم میده Ú©Ù‡ پشتم به دیوار Ù…ÛŒ خوره Ùˆ با ترس نگاش میکنم...
ـ شـ ...
اسمش از دهنم درنیومده Ú©Ù‡ لبش رو روی لبام Ù…ÛŒ ذاره ... خشکم زده . قلبم انگار تو مغزم Ù…ÛŒ کوبه Ú©Ù‡ Øسش Ù…ÛŒ کنم . اینکه شقیقه Ù… نبض میگیره Ùˆ Ù†Ùس Ú©Ù… میارم ... شاهرخ انگار Øواسش نیست Ùˆ به بازی کردن ادامه Ù…ÛŒ ده ... خم شده تا هم قده من بشه Ùˆ من به پیراهنه اسپرت سیاه رنگش از سینه Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ زنم Ùˆ شاهرخ Ú©Ù…ÛŒ اتصاله لب ها رو قطع میکنه Ùˆ پیشونیش رو به پیشونیم Ù…ÛŒ چسبونه ... صدای Ù†Ùس Ù†Ùس زدنم اتاق رو برداشته Ùˆ شاهرخ هنوز با دستاش صورتم رو قاب گرÙته وپیشونیش وصله به پیشونیم . من زل زدم به چشمای مشکیش Ùˆ هنوز Ù†Ùسم جا نیومده Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ : تو بیشتر ØLoveSara 💋✨