مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart387 387
#Part387
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
شاهرخ کلاÙÙ‡ تر از چند دقیقه ÛŒ پیش عصبی پلک روی هم میذاره Ùˆ باز چشم باز میکنه Ùˆ Ù…ÛŒ Ùهمه Ú©Ù‡ این یک مورد تنها موردیه Ú©Ù‡ نه Ú©Ù‡ نتونه Øرمت بشکنه بلکه Ùقط باید مراعات کنه . برای بار دوم Ú©Ù‡ این بار مینو میگه : عروس رÙته گلاب بیاره ...
شهباز : قشنگ معلومه زنه زندگی نیستا ، هی در میره ...
شاهرخ تیر نگاش میکنه Ùˆ شهباز سرÙÙ‡ ÛŒ مصلØتی میکنه وخودش رو به اون راه میزنه . من لبخند Ù…ÛŒ زنم Ú©Ù‡ عاقد برای بار سوم میگه Ùˆ من با زبونم لبام رو تر Ù…ÛŒ کنم . قراره به عقد کسی در بیام Ú©Ù‡ میدونم سرتاپای خونه Ùˆ زندگیش از Øروم است Ùˆ میدونم Ú©Ù‡ عاشقانه منو دوست نداره ØŒ اما برای نجاتم داره سرنوشتش رو به من گره میزنه Ùˆ من چقدر عاشقانه دوستش دارم ....
ـ با اجازه ی مامانم و آقا شاهرخ بله ....
Ùˆ من شاید اولین عروسی هستم Ú©Ù‡ برای بله دادن از داماد اجازه گرÙتم Ùˆ شاهرخ به سمتم برگشته Ùˆ خیره خیره نگام میکنه .... چند ثانیه ای همه تو شوک این اجازه گرÙتنم هستن Ùˆ توØید اولین Ù†Ùری میشه Ú©Ù‡ دست میزنه Ùˆ میگه : مبارکه ...
عزیز با چشمای نمدارش نگام میکنه Ùˆ بعد عاقد مجددا میخونه Ùˆ این بار طر٠Øسابش شاهرخه . شاهرخ Ø®ØLoveSara 💋✨