مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart384 384
#Part384
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
دستش رو بلند می کنه و یه سمت صورتم می ذاره ... دستش تب داره ... خودش تب داره ...منم تب دارم ... لبخند روی لبام پاک شدنی نیس و چشمام دل نمی کنن از دیدن شاهرخ و شاهرخ لب می زنه : به هیشکی جز خودم نگاه نکن یاس....
لبخندم گشاد تر Ù…ÛŒ شه Ùˆ سرم رو سمت دستش کج میکنم Ùˆ بالذت چشم Ù…ÛŒ بندم Ùˆ Ù†Ùس عمیقی Ù…ÛŒ کشم . شاهرخم همونطور نگام Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ú¯Ù… : Ú†ÛŒ بود اون Ùیلمه Ú©Ù‡ با ساعتش زمان رو Ù†Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ داشت ... نمیشه خدا الان یکی از اونا به من بده ØŸ
چشم باز Ù…ÛŒ کنم Ùˆ لبخند شاهرخ رو روی لباش شکار Ù…ÛŒ کنم . همون دستش رو پشت گردنم میذاره Ùˆ منو سمت خودش Ù…ÛŒ کشه ... سمت سینه Ø´ ... لعنتی انگار ØÚ©Ù… سپر در برابر شمشیر رو داره Ú©Ù‡ این همه Øسه امنیت Ù…ÛŒ کنم . از اون سÙپَرا Ú©Ù‡ شده بشکنه ولی از صاØبش Øمایت Ù…ÛŒ کنه ... کنار این بزرگراه بغلم Ù…ÛŒ کنه Ùˆ من Ú¯Ù… میشم تو بغلش ØŒ خیلی از ماشینا Ú©Ù‡ رد Ù…ÛŒ شن بوق Ù…ÛŒ زنن ... مَرده من ترسیده بود از زخمی شدنم !
شاهرخ باخته ، بَدَم باخته !
**************
Ù€ خب من دلم Ù…ÛŒ خواد توام ØLoveSara 💋✨