مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart379 379
#Part379
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
تعجب می کنم . صداش کنم ؟
Ù€ خوبه Øالت ØŸ
سرش رو به سمتم کج میکنه Ùˆ چشم باز میکنه : اگه این صدا رو دیگه نمی شنیدم . خودش Ùˆ خاندانش رو دÙÙ† Ù…ÛŒ کردم یاسی ...
از Ú©ÛŒ Ùˆ از Ú†ÛŒ Øر٠میزنه ØŸ Ú¯Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ شم Ùˆ نمی Ùهمم ØرÙØ´ تا کجاها میره . اما اون هنوزم خیره س ... به منی Ú©Ù‡ به این هیبت همیشه تک Ùˆ دوست داشتنی از نظره خودم زل زدم خیره س Ùˆ میگم : من Øالم خوبه ...
سری تکون میده جواب میده : باید خوب باشی ... باید اینم بدونی Ú©Ù‡ همیشه باید خوب باشی ... Øالیته ØŸ
سری تکون میدم Ùˆ صدای توØید رو Ù…ÛŒ شنوم : آقا ØŒ Ù…Øمد زخمی شده ...
پر استرس از جا Ù…ÛŒ پرم Ùˆ شاهرخ اخم میکنه . به روی خودش نمیاره Ùˆ با هم بالای سرش میریم Ùˆ من کنارش زانو Ù…ÛŒ زنم : Øالت خوبه ØŸ زخمی شدی ...
لبخند میزنه : نمی Ú¯Ùتی خودم نمی دونستم ...
این بشر قسم خورده که تا آخر عمر با من ساز ناسازگاری بزنه . اماLoveSara 💋✨