مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart367 367
#Part367
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
من ساکت نشسته Ù… Ùˆ Øواسم به دنبال خطریه Ú©Ù‡ از بیخ گوشم گذشته Ùˆ برای بار هزارم از نیم ساعت پیش با خودم تکرار Ù…ÛŒ کنم اگه شاهرخ نبود دقیقا Ú†Ù‡ اتÙاقی Ù…ÛŒ اÙتاد Ùˆ هر بار چهار ستون بدنم Ù…ÛŒ لرزه ! Ùکرشم ترسناکه .
دستی Ú©Ù‡ جعبه ÛŒ دستمال کاغذی رو به سمتم دراز کرده منو به زمان Øال هل Ù…ÛŒ ده Ùˆ به نیمرخ شاهرخ نگاه Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ بدون نگاه کردن به من Ù…ÛŒ گوه : خون اومد لبت ...
سر انگشتم رو روی لبام میذارم . خون اومده واقعا ... برگه ای از دستمال رو برمی دارم Ùˆ روی لبام میذارم . نمی Ùهمم Ú©Ù‡ واقعا آرومه یا مثله همیشه این آرامش قبل از طوÙانه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ : من Ú¯Ùتم برو ØŒ تو باید تنها Ù…ÛŒ رÙتی ØŸ
چیزی نمیگم Ú©Ù‡ Ú©Ù…ÛŒ صداش رو بلند Ù…ÛŒ کنه : تو Ú©ÛŒ ØرÙÙ‡ منو گوش دادی Ú©Ù‡ امروز بار دومت باشه ØŸ
ـ مـ ..من ...
نیم نگاهی به سمتم روون Ù…ÛŒ کنهه Ùˆ باز خیره ÛŒ راهه جلوش Ù…ÛŒ شه Ùˆ Ù…ÛŒÙهمم Ú©Ù‡ به شدت عصبی Ùˆ منتظر جرقه س برای منÙجر شدن Ùˆ Ø®ÙÙ‡ خون Ù…ÛŒ گیرم . گوش تلÙنش زنگ Ù…ÛŒ خوره ØŒ تماس رو وصل Ù…ÛŒ کنه Ùˆ تلÙÙ† رو بیخ گوشش Ù…ÛŒ گیرد :
Ù€ دیگه تموÙLoveSara 💋✨