مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart373 373
#Part373
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
از جا بلند میشه Ùˆ مقابلم Ù…ÛŒ ایستد . عزیز Ú¯Ùته بود نه Ùˆ من Øالا با دیدن شاهرخ یه چیز توی ذهنم پر رنگ میشه Ùˆ اینکه Ù…Ú¯Ù‡ میشه شاهرخ نباشه Ùˆ من باشم ØŸ
ـ چی شده ؟
ـ می ... میگه نه !
ابروهاش به هم نزدیک Ù…ÛŒ شه Ùˆ من چقدر این گره ÛŒ ابروهاش رو دوست دارم : آروم بگیر ØŒ درست Øر٠بزن ببینم Ú†ÛŒ شده ØŸ
ـ عزیز می گه نه ، میگه .... راضی نیست به این وصلت ..
Ù€ Øالا تو چرا آبغوره گرÙتی ØŸ
اخم میکنم و نگام رو به زمین میخ می کنم : نمی ... نمی ذاره ... خب ازدواج کنیم ...
ـ الان تو داری خواستگاری می کنی ؟
سر بلند میکنم Ùˆ دل به دریا Ù…ÛŒ زنم . آب Ú©Ù‡ از سرم گذشته Ùˆ Øالا یه وجب Ùˆ چند وجبش Ú†Ù‡ Ùرقی Ù…ÛŒ کنه ØŸ
ـ اگه خواستگاری کنم چی ؟ خوبه ؟
به چشمای اشکیم زل Ù…ÛŒ زنه Ùˆ قدم قدم جلو میاد Ùˆ به همون نسبت منم قدم قدم عقب Ù…ÛŒ رم . تکیه Ù… به دیوار Ù…ÛŒ خوره Ùˆ Øالا Ùقط یه قدم Ùاصله س بین من Ùˆ شاهرخی Ú©Ù‡ هنوز زل زده به چشمام باقی مونده .
برای ØÙØ· این خیرگی مردمک هامون سرم رو بالا Ù†Ú¯Ù‡ داشتم ... دستاش رو بلند کرده Ùˆ از دو طرÙÙ‡ سرم به دیوار پشت سرم تکیه Ù…ÛŒ LoveSara 💋✨