مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاØPart375375
#Part375
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
Ù€ میام با مامانت Øر٠می زنم ...
Ú©Ù…ÛŒ زمان Ù…ÛŒ بره تا با خودم ØرÙا Ùˆ معنی وکلماتش رو تجزیه Ùˆ تØلیل کنم ... آخرش ناباور Ù…ÛŒ Ú¯Ù… : راست میگی ؟؟؟ میای واقعا ØŸ
ـ جمع کن خودت رو یه کم سنگین باش ...
اما من قهقهه Ù…ÛŒ زنم به این شوخیه شاهرخ Ú©Ù‡ مثل پدیده ÛŒ نادری هستش Ú©Ù‡ تا اتÙاق Ù…ÛŒ اÙته باید لذت برد . شاهرخ Ùقط خیره س به خندیدنم Ùˆ میگه : پشیمون میشی یاسی ØŸ
اما من با لبخند Ú¯Ù„ Ùˆ گشادی Ù…ÛŒ Ú¯Ù… : Ú¯Ùته بودم عاشقه اون ( ÛŒ ) ای هستم Ú©Ù‡ ته٠اسمم Ù…ÛŒ ذاری ØŸ
ـ خودت می ذاری می ری !
Ù€ Øتی انقدر خلم Ú©Ù‡ اخمت رو هم دوست دارم ...
از یاس Øر٠می زد ØŒ از نا امیدی ... ولی من با دلم تعارÙÛŒ نداشتم Ùˆ قطعا شاهرخی Ú©Ù‡ یه روز برای من کابوس بود ØŒ Øالا به معنای واقعی کلمه رویا شده بود Ùˆ من چقدر از اینکه دارمش خوشØالم ... Ùهمیده بود چونه زدن با من بی Ùایده س Ùˆ خودش راه اومد ...
Ù€ شاید Ú†ÙˆÙLoveSara 💋✨