مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart368 368
#Part368
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
چونه Ù… Ù…ÛŒ لرزه Ùˆ من خودم Ù…ÛŒ لرزم ... خطر Ú©Ù‡ از بیخ گوش رد شه تازه Ù…ÛŒ Ùهمی Ú©Ù‡ خدا Ùقط رØÙ… کرده Ùˆ شاید پاداش دعای بی بی بوده باشه Ùˆ شاید هم از خوش اقبالی خودم . من Øالا از خوشØالی اشکام روون میشه . شاهرخ کلاÙÙ‡ تر جلو میاد Ùˆ یه قدمیم Ù…ÛŒ ایسته : بسه دیگه ...
به شدت خودش رو کنترل Ù…ÛŒ کنه Ú©Ù‡ باز سرخ نشه Ùˆ صداش بلند تر از همیشه نشه . Ú©Ù‡ رگاش متورم نشه Ùˆ دستش خطا نره Ùˆ من این کنترل کردن خودش رو Ù…ÛŒ Ùهمم ... Ù…ÛŒ Ùهمم Ùˆ باز دلم غنج Ù…ÛŒ ره Ùˆ با بغض سر بلند Ù…ÛŒ کنم برا دیدنش : ا ... اگه .. اگه نیومده بودی ... مـ ... من ...
این بار بی Øر٠و خیلی یهویی بازوم رو Ù…ÛŒ گیره Ùˆ من بین بازوهای مثل سنگ سÙتش اØاطه Ù…ÛŒ شم ! همین تلنگر کاÙیه برای گریه کردنه بلندم Ùˆ اینکه تکیه گاه Ú©Ù‡ باشه دل نازک Ù…ÛŒ شم Ùˆ من چقدر این روزا بی جنبه Ùˆ لوس شدم ...
ـ بسه بچه ، تموم شد دیگه ... نذاشتم چیزی بشه و از این به بعدم نمی ذارم ... هیسسس ...
Ù€ پیمان بود ... اون ... اون منو Ú¯Ùته بود ببرن ...
بلند بلند گریه Ù…ÛŒ کنم Ùˆ اشک Ù…ÛŒ ریØLoveSara 💋✨