مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart365 365
#Part365
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
بارون بی ÙˆÙقه Ù…ÛŒ باره . خیس خالی شدم Ùˆ لرز از ترسم به کنار ØŒ لرز سرما هم آرومم نمیذاره . همایون اخم آلود جلوی شاهرخ ایستاده .
شاهرخه کلاÙÙ‡ Ùˆ توØید Ùˆ شهباز عصبی Ùˆ اینا نشون میده Ú©Ù‡ اوضاع چندانم نرمال نیست Ùˆ ترس بیشتر از قبل توی دلم رسوخ میکنه .
اما همایون خان رو هم Ù…ÛŒ بینم Ú©Ù‡ کنار شاهرخ ایستاده Ùˆ عصبی Ùˆ شماتت بار چشم دوخته به کاوه ای Ú©Ù‡ کارد زده یا نزده از چشماش Ùˆ سر تا پاش خون Ùواره Ù…ÛŒ زنه ...
همایون Ù€ خب کاوه یه کاری کرده ØŒ به گمونم یه دختره بَرده Ùˆ قاطیه بار Øساب شده رو درست نیست پس بگیری از هم قماشه خودت ....
شاهرخ نیم نگاهی به من میندازه Ùˆ بعد خونسرد رو Ù…ÛŒ کنه به همایون خان Ùˆ با خشم زمزمه Ù…ÛŒ کنه : خودت رو نچسبون بیخه خر من . من از قماش آشغالا نیستم Ùˆ قطع Ù…ÛŒ کنم دست کسی رو Ú©Ù‡ دست زنم رو گرÙته باشه ...
رنگ همایون خان Ù…ÛŒ پره Ùˆ کاوه Ú¯Ù†Ú¯ نگاش Ù…ÛŒ کنه Ùˆ من اما ... من پلکم Øتی Ù†ÙLoveSara 💋✨