مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart362 362
#Part362
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
باز به برگه نگاه کردم Ùˆ Ù†Ùهمیدم چطور دستمالی جلوی بینیم قرار گرÙت Ùˆ بعد سیاهی مطلق ....
***************
« زمان Øال »
بارون هنوز می باره . من هنوز از اومدنش نا امید نشدم . همین امید لعنتی باعث شده هنوز به عمق ماجرایی که پاپیچم شده پی نبرم .
بیرونم کرده بود Ùˆ Øالا من توی این دخمه گیر اÙتادم . طبق عادت پاهام رو جمع کردم Ùˆ دستام رو دور زانوهام Øلقه Ù…ÛŒ کنم . سرم رو روی اونا میذارم Ùˆ با خودم Ù…ÛŒ Ú¯Ù… Øتی عرضه ÛŒ کشتن خودم رو ندارم ... تو اÙکار بی سر Ùˆ تهی غرقم Ùˆ پر از اضطرابم Ú©Ù‡ سر Ùˆ صدایی از بیرون میاد .
شوق Ù…ÛŒ گیرم Ùˆ به در بسته ای Ú©Ù‡ بدجور روی اعصابم خط Ù…ÛŒ کشه خیره میشم Ùˆ یقین دارم بیرون از اون در اتÙاق خوشی در انتظارم نیست .
صدای پارس سگا با صدای داد Ùˆ بیداد ها قاطی شده Ùˆ من گوش تیز Ù…ÛŒ کنم Ùˆ تمام تارهای شنواییم به دنبال یه صدای آشنا Ù…ÛŒ گرده تØLoveSara 💋✨