مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart364 364
#Part364
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
بیرون سر Ùˆ صداست . بØØ« Ùˆ کلنجار ØŒ هنوزم منتظر یه صدای آشنام Ú©Ù‡ در ون باز میشه Ùˆ نوری Ú©Ù‡ از ماشین پارک شده پشت سر ونه چشمم رو Ù…ÛŒ زنه Ùˆ من چشمام رو Ù…ÛŒ بندم . چند ثانیه بعد کسی بازوم رو گرÙته Ùˆ بلندم Ù…ÛŒ کنه .
ناخودآگاه به تقلا دست میزنم Ùˆ جیغ Ù…ÛŒ زنم : ولم Ú©Ù† ØŒ ول Ú©Ù† ... کثاÙتا ولم کنین ...
ـ آروم بگیر ...
به سرعت نور چشم باز میکنم . نیم رخ روشن شدش رو به لط٠همون ماشین پارک شده میبینم Ùˆ تازه قلبم انگار به کوبش Ù…ÛŒ اÙته Ùˆ من Ùقط خیره نگاش میکنم . ریتم Ù†Ùسام از شادی به هم Ù…ÛŒ ریزه Ùˆ شاید معنی این همه کیلو کیلو قند آب کردن توی دل هر آدمی ØŒ همین شادی من از دیدن این Ùرشته ÛŒ زندگیم باشه !
اونم انگار خیره س . سر تا پام رو اسکن Ù…ÛŒ کنه نمی دونم برای اطمینان از سالم بودنمه یا برای خط Ùˆ نشون کشیدن اØتمالی برای از این جهنم بیرون بردنم !
Øس میکنم Ù†Ùس عمیقی Ù…ÛŒ کشه Ùˆ این Ù†Ùس عمیق انگار خیالش راØت شده از دیدنم Ùˆ من بین این میدون مرگ Ùˆ دست Ùˆ پا زدن برای زنده مونØLoveSara 💋✨