کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🔥 پاPart361 361
#Part361

📒 رمان " تب دلهره " 💞💋

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️

سمیه ریز خندید و من اخم کردم : کوفت ، به من چه آقاشون کو ؟
سمیه ـ والا سابقا اینجا که محله رعب و وحشت بود و حالا مردم که وقت آزاد پیدا میکنن میان اینجا ...
دهن باز کردم تا جوابش رو بدم که صدای باز و بسته شدن در رو شنیدم و تند برگشتم . خود به خود اتوماتیک وار لبام به لبخند باز شد .
اول شاهرخ و بعد توحید وارد شدن . لعنت به این تیپ یاس کشش و لعنتی تر اون چشمای نمی دونم چه رنگیش .... از جا بلند شدیم و به سمت در آشپزخونه رفتم و دهن باز کردم برای سلام کردن اما با صدای بلند شاهرخ رو به توحید نطقم کور شد .
ـ توی خر نفهمیدی دنباله پیمانه ؟
توحید ـ یکی داره حرفارو میبره ، من قبلا همـ ...
ـ خفه شو توحید ، فقط خفه شو ... این خونه موش داره و من له می کنم موشش رو !
توحید ـ مشکل چیه وقتی همایون خواسته معامله کنه با کوروکودیل ؟
ـ من فقط مستقیما با رابطش توی روس معامله می کنم . حله ؟ اینو به گوشه اون کفتار پیر هم برسون ...
به سمت راه پله می رفت که با دیدن من ایستاد . اخمش عمیقتر شد و شاکی غرید : تو اینجا چه غلطی می کنی ؟ مگه اینجا کاروانسراست ؟
گوشه ÛŒ لبم رو گاز گرفتم . ذوÙLoveSara 💋✨

  کلمات کلیدی: Part361
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: