کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🔥 پاØPart354354
#Part354

📒 رمان " تب دلهره " 💞💋

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️🦋❄️

به زور لبخندی زدم و نمی فهمیدم از کی این همه شجاع شده بودم ؟ اصلا من کجا و گلوله کجا ؟؟؟
به ماشین رسیدیم و به سختی تونست در عقب رو باز کنه و منو روی صندلیش نشوند و در رو بست . نشستنش پشت فرمون و استارت زدنش به صدم ثانیه هم طول نکشید ... با تک گازی شدید ماشین رو به راه انداخت و حرف می زد : چشماتو نبند . الو ... یاسی با توام ...
ـ بید .. بیدارم !
ـ چموشه زبون نفهم ،گفتم بهت کنار وایسا لعنتی ... د آخه من با تو چیکار کنم ؟؟
پلکام روی هم افتاد و باز صداش رو شنیدم : یاسی چشماتو ببندی چشماتو در میارم !
لابه لای این نفسی که تنگ می شد و زخمی که می سوخت و چشمی که می رفت تا بسته شه لبخندی زدم . همیشه که ابراز نگرانیا با اشک و جمله های عاشقانه نیست ... گاهی هم ابراز نگرانی با دعواست ... با تهدیده ... این صدای دورگه از خشم و این تهدیدای ریز ودرشت برای کشتن پیمان و بعضا دری وری گفتن به راننده هایی که نمی دونستند یه دختر تیر خورده توی ماشینه و راننده عجله داره هم خوده نگرانی بود !
این دم به دقه سر بلند کردن و از آیینه جلو ، صندلی عقب رو چک کردن برای بسته نبودن چشمای منم نگرانی بود ، نبود ؟
مثل مادری که بعد از چند ساعتی که می گذرLovesara♥️🦋

  کلمات کلیدی: Part354
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: