مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart339 339
#Part339
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
دهن باز کردم که جوابی نون و آبدار بهش بدم که در جلو به تندی باز شد و سمیه خودشو روی صندلی کنار راننده پرت کرد و با اخم به عقب برگشت : مرض داری تو ؟
خندیدم : اووو .. چه جورم ...
صا٠روی صندلی نشست Ùˆ زیر لب Ú¯Ùت : روانی !
دروغ Ù…ÛŒ Ú¯Ùت ... انکار Ù…ÛŒ کرد ... وگرنه Ú†Ù‡ دلیلی داشت از همه بیشتر به شهباز بی توجه باشه ØŸ بی توجهی از روی عمد باز توجه به Øساب میاد ! این توجه مشکوک بود . کاش همه مثل شهباز همینقدر Ú©Ù‡ پاپیچ هست ØŒ پاپیچ Ù…ÛŒ شدن . همه مثل شاهرخ ....پوزخندی به اÙکار آزار دهنده Ùˆ تا Øد زیادی بچه گانه Ù… زدم .
داخل باغ عمارت نگه داشت که من پیاده شدم و به سمت ساختمون نگاه کردم. روی اولین پله ی راه پله ی منتهی به در RomankadeSaraa 💋✨