مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart332 332
#Part332
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
سرمو بالا گرÙتم : Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ ببخشید ...
ـ چیکارش کنم اینو الان ؟
بی هوا Ùˆ بی Ùکر Ú¯Ùتم : آتیشش بزن ...
لبخند کجی Ú©Ù‡ بی شباهت به پوزخند نبود زد Ùˆ لبه ÛŒ سوزان سیگار رو به گوشه ÛŒ لباس چسبوند ... با چشمای گشاد شده مبهوته صØنه ÛŒ ذره ذره توی آتیش سوختن لباس شدم !
شاهرخ هنوز گوشه ی لباس رو توی دستش نگه داشته بود . آخرش لباس رو روی پارکت اتاق انداخت و به من نگاه کرد : آتیشش زدم !
نه Ù…ÛŒ شد اعتراض کنم Ùˆ نه Ù…ÛŒ شد ساکت بمونم ... شاهرخ خواسته ÛŒ منو اجرا کرده بود . خواسته ای Ú©Ù‡ Øتی Ùکر نمی کردم اونو عملی کنه .
ته سیگار دستش رو روی لباس سوخته ÛŒ روی پارکت ÙRomankadeSaraa 💋✨