مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart331 331
#Part331
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
نایلون به دست مقابلم صا٠ایستاد . سیگار رو لابه لای لبش Ù†Ú¯Ù‡ داشت . با یه دستش نایلون رو گرÙته Ùˆ با دست دیگه Ø´ لباس رو بیرون آورد ... ابرویی بالا انداخت .
لباس دکلته بود Ùˆ Øتی آستینم نداشت برای Ù†Ú¯Ù‡ داشته شدن Ùˆ شاهرخ Ùقط با سر انگشتاش لبه های لباس رو گرÙت Ùˆ مابین من Ùˆ خودش Ù†Ú¯Ù‡ داشت ... با همون ابروهای بالا انداخته Ùˆ پوزخند اعصاب خورد Ú©Ù† گوشه ÛŒ لبش لباس رو برانداز کرد Ùˆ بعد به من نگاه کرد .
به منی Ú©Ù‡ منتظر بودم ØŒ منتظر هر واکنشی به جز واکنشی Ú©Ù‡ دیدم ! یه دستش رو از لباس جدا کرد Ùˆ Øالا گوشه ÛŒ لباس لا به لای انگشتای دست دیگه Ø´ درگیر بود Ùˆ آویزون مونده بود .
دست آزادش رو نزدیک لبش برد و سیگار رو بین انگشتاش نگه داRomankadeSaraa 💋✨