مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart317 317
#Part317
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
تند سرم رو از روی شونه ش بلند کردم و با پشت دست اشکام رو پاک کردم : جدیدا خیلی دل نازک شدم ...
ـ زر زرو شدی !
اخم کردم به سمتش برگشتم .. نگاش هنوز میخکوب درخت خشک شده بود Ùˆ Ú¯Ùتم : آدما گریه نکنن Ù…ÛŒ میرن ...
ـ می شکنن !!!
ـ چی ؟!
از جا بلند شد Ùˆ باز با خونسردی اما اخمای همیشه تو صØنه Øاضرش Ú¯Ùت : بسه دیگه ... تا آخر Ù‡Ùته اینجا آماده Ù…ÛŒ شه ØŒ جل Ùˆ پلاستون رو جمع Ù…ÛŒ کنین میاین اینجا ...
ـ با کدوم پول ؟
Ù€ Ú¯Ùتم با هتل تسویه Ù…ÛŒ کنم باهات ... Ùکر کرØRomankadeSaraa 💋✨