مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🔥 پاPart310 310
#Part310
📒 رمان " تب دلهره " 💞💋
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
🦋â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸ðŸ¦‹â„ï¸
Øالا به هر دلیلی ... شاهرخ Ú¯Ùته بود بابت قرضام Ùˆ کار کردن براش Ùˆ صا٠کردن Øسابش با پیمان ... ولی من خیلی وقت پیش بود Ú©Ù‡ نه بسته ای جابه جا کرده بودم Ùˆ نه خلاÙÛŒ ... Øتی Ùهمیده بود Ú©Ù‡ من ارزشم برای پیمان اونقدری نیست Ú©Ù‡ به بهای رها کردنه من جونش رو ک٠دست بذاره Ùˆ تقدیم شاهرخ کنه !
هر دو توی ماشین جا گرÙتیم Ùˆ شاهرخ راه اÙتاد . نگام به جلو بود ... به مسیر مستقیمی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ رÙت ... خودم اما کج رÙته بودم ... Øس Ù…ÛŒ کردم دلمم کج رÙته ... زود تر از اینا Ú¯Ùته بودن دلباخته ÛŒ شاهرخ نشدن Ù…Øاله Ùˆ من خندیده بودم ... Øالا اون خنده مزه ÛŒ زهر اشتباه کردن Ù…ÛŒ داد ... اما Ù…Øال بود ... من دل نباخته بودم Ùˆ Ùقط دلم به Øمایت کوتاه Ùˆ همیشه خدا با خشمه ØRomankadeSaraa 💋✨