کانال تلگرام تمامت را می خواهم @LovePoemPic

 مشاهده مطالب کانال تمامت را میخواهم

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

"صبحِ "من
مزه ی لبخندِ
تو را کم دارد ...

#لیلا_مقربی ❣💞



🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

  کلمات کلیدی: لیلا_مقربی

✨ پارت 136

🦋 رمان زیبای " فرصت دوباره "

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈

صداي نفساي عصبي اش ميومد.
تلفنو قطع کردم.حداقل يکم آروم گرفتم.خوب چزوندمش
داشتيم صبحونه ميخورديم من طبق معمول رفتم که بالا بيارم زنگ درو زدن
نسيم رفت سراغ آيفن
نسيم-بله...بله بفرماييد...چي؟...بله الان ميان
از دستشويي بيرون اومدم
فريد-کي بود
نسيم نگاهي به من کردوگفت:از کلانتري اومدن دنبال يلدا
هممون متعجب بوديم.فريد رفت دم در و مدتي بعد اومدوعصباني گفت:مرتيکه عوضي شکايت
کرده
نسيم-هييي...وحيد؟
فريد-لباساتو بپوش بايد بريم
به کمک نسيم لباس پوشيدم.جيب مانتومو پر شکالت کرد
به همراه فريد با ماشين نيروي انتظامي به کلانتری رفتيم
همينکه داخل اتاق شديم قيافه ي اخموي وحيدو زرينو ديدم
فريد عصباني گفت:خجالت نميکشي شکايت کردي وحيد؟
وحيد-وقتي 20دفعه زنگ ميزنم ميگي نميدونم کجاست...پس پيش توچيکار ميکنه...جناب
سروان...اين آقا زن منو برده تو خونه اش...من شکايت دارم
يارو-سروان نه سرگرد...شمام آروم باشيد بذاريد من کارمو بکنم
روبه من گفت:خانوم ميشه توضيح بديد؟
-من خونه ي دوستم رفته بودم مهموني ايرادي داره؟


📕 Channel :@LovePoemPic

💫

بند ِ دل ِ من
به لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم! ..



#علی_قاضی_نظام


🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

  کلمات کلیدی: علی_قاضی_نظام

✨ پارت 135

🦋 رمان زیبای " فرصت دوباره "

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈


به خونه رسيديم.فريد که امروز کلا از کارش زده بود... برام جيگر گرفت و به زورم به خوردم
داد.گرچند باز خفيف بالا آووردم ولي باز بهتر از هيچيه
فريدو نسيم به خيال اينکه استراحت ميکنم تو پذيرايي بودن ،اما من به گوشيم خيره بودم که
روشن خاموش ميشد...وحيد بود که بارها تماس ميگرفت.
بالاخره طاقت نيووردم وبرداشتم
صداي خسته ي وحيدتوگوشي پيچيد
وحيد-کجايي لعنتي؟
جوابي ندادم.نفس بلندي کشيدوگفت:آزمايش دادي؟
جواب ندادم.مکثي کردوگفت:پس مثبت بود
باهوش
وحيد-پاشو بيا خونه...
-نميام
مکثي کردو با همون صداي خسته اش گفت:کدوم گوري هستي آخه؟
-براي تو چه فرقي ميکنه؟
وحيد-انگار هنوز نفهميدي چي شده؟حامله اي...حامله...حالاديگه نميشه جداشيم
-بچه که به دنيا بياد ميشيم نگران نباش...
بعد يکم سکوت گفت:پاشو بيا اينجا اينقدر سرتق نشو
-چيه؟دلت برام تنگ شده؟اسباب بازيت دستت نيس بي تابي ميکني؟يانگران بچه مردمي؟
حرف نزد.
حرصي گفتم:صبرکن 9ماه تموم شه ميام طلاقم بدي.اين بچه اروهم حق نداري ازم بگيري...اصلا
ميدوني چيه؟حق با توإ...بچه يکي ديگه است...پس حق نداري ادعاي مالکيت روش بکني...اگه
بخواي ازم بگيريش سقطش ميکنم

📕 Channel :@LovePoemPic

تو را، گم نخواهم کرد!
در من، مانده اے...
خیلے وقت است که،
تو را،جستجو کرده ام...
مے بینے، تا نامت را،مے برم
دستانم، مے لرزد!
چقدر شور به پا کرده اے

‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

-با دویست‌وچند تکه استخوانم؛
دوستت دارم...

(و چند سال باید بگذرد؟
تا استخوان‌های آدم،
همه‌چیز را فراموش کنند)


🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

جهان بدون تو یعنی جهان بدون جهان

و من بدون تو یعنی خودم بدون خودم

#استاد_مجتبی_سپید


🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

  کلمات کلیدی: استاد_مجتبی_سپید

#صبح را با نفسِ گرمِ

" تُ " آغـاز کنـم ..!

این همانے‌ست که

از کلِّ #جهان مےخواهم !

#روزتون_سراسر_عشق♥️

🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

✨ پارت 134

🦋 رمان زیبای " فرصت دوباره "

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈


فريد-براي چي؟
نسيم-وحيد وقتي عصباني ميشه نميفهمه چيکارميکنه...ميترسم يه وقت فردا يلدارو ببينه بلايي
سرخودش و بچه اش بياره
فريد-نگران نباش...ايني که من ديدم بيشتر نگران بود تا عصباني
نسيم-يعني ميگي...
فريد-نميدونم نسيم...اما اينو ميدونم به وحيد نميخواد بلايي سر بچه اشو زنش بياره...هرچقدرم
که بد باشه نميتونه...
نسيم-مگه يادت نيست چه به روز يلدا آوورد؟
فريد-ميدونم...اما شک نکن يلدام مقصر بوده..
ديگه ساکت شدن.بي اختيار دستي روي شکمم گذاشتم...يعني اين تو بچه بود؟من داشتم مادر
ميشدم؟
يادمامان افتادمو باز گريه ام گرفت
ازصبح تقريبا آب هم ميخوردم بعدش بالا مياووردم.نه که بدم بياد ها...ميخوردم تموم و کمال اما
بعد ميزد زير دلم...ويارمم مثل آدميزاد نيس
حرفاي ديشب فريد بدجوري قلقلکم ميداد...بيشتر نگران بود تا عصباني...همش اين جمله تو سرم
تکرار ميشد.
يعني موجود منفورتر از خودم نديدم...بعد اون حرفش هنوز داشتم به يه چيز بيخودي دل خوش
ميکردم.واقعا فکرميکني بهت حس داره يلدا؟
با فريد به پزشک قانوني رفتيم و نسيمم اومد.
بازم کلي خون ازم گرفتن ...قرار شد فرداجواب بدن اما فريد از بند )پ(استفاده کردو مثل دفعه ي
قبل آزمايشو تقريبا 6 ساعته جواب دادن
اشتباهي نشده بود.
مونده بودم خوشحال باشم يا ناراحت

📕 Channel :@LovePoemPic

-//مثل یک معجزه ای🤗
-//علتِ ایمانِ منی😘
-//همه هان و بله هستند و😽
-//شما جانِ منی...❤️💍


🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

✨ پارت 133

🦋 رمان زیبای " فرصت دوباره "

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈

ازکوره در رفتمو باجيغ گفتم:بيجا ميکنه...اون کثافت اصلاقبول نداره بچه مال خودشه حالا بيام
بچه ارو بدم بهش؟شده برم سقطش کنم نميذارم به اون برسه
نسيم-آروم باش...بشين يلدا...اين استرسو فشار براي بچه خوب نيست...
همينطور هق ميزدم.گوشيم هي خاموش روشن ميشد.فريد با عصبانيت گوشيمو خاموش کردو زير
لب حرفي زد.
نسيم منو به اتاق برد.
اينقدر خسته بودم که سرم رفت رو بالشت خوابيدم.
از صداي پچ پچ بيدار شدم.تاريک بود.سرمو چرخوندم.صداها واضح تر شد
نسيم-چي ميگفت؟
فريد-داشت دنبالش ميگشت...پرسيد اينجا نيست منم گفتم نه
نسيم-ميفهمه بالاخره...ميدوني که چقدر تيزه
فريد-به درک
نسيم-فردامنم باهاتون ميام
فريد-تو کجا؟
نسيم-نگرانم خب
فريد-لازم نيس پيش فرشاد باش.
نسيم-ميريم ميذاريمش پيش مامان...من نميتونم توخونه بمونم
فريد-خيله خب نسيم
نسيم-فريد؟
فريد-جانم
با احتياط گفت:ميخواي من با وحيد حرف بزنم؟

📕 Channel :@LovePoemPic

.
یکی بود یکی نبود ماله قدیماست …

الان همه باشن ؛

تو نباشی انگار هیچکس نیست

‎‌‌ ‎‌‌‌‌ ‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

✨ پارت 132

🦋 رمان زیبای " فرصت دوباره "

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈


الان دقيقا حس ميکنم پيرشدم،بيشتر از يه روز...انگار سالهاي زيادي از عمرم گذشته،اين همه
بدبختي و فشار حقمه؟به تاوان کدوم اشتباه؟کي بد منو از خداخواست؟کي آرزوکرد به خاک سياه
بشينم؟
نگام خيره به چشماي پف کرده ام بود...به چشمايي که يه روز بااطمينان ميتونستم بگم
افسونگرن...اما حالا!!!!!!!!!!
-من حامله ام
ساکت شدن.داد زدم:به من ميگه بچه مال من نيس...اون عوضي فکر ميکنه همه مثل خودشن.
بعد مدتي نسيم آروم گفت:يلدا...خواهري درو باز کن...بيا بيرون حرف ميزنيم
-به من ميگه بچه ات مال من نيس نسيم...مال خودلجنشه اما انکار ميکنه...تحقيرم ميکنه...
دادميزدم.فريد انگار سرشو چسبونده بود به در
فريد-يلدا درو باز کن...بي خود کرده...بيا بيرون حرف ميزنيم
با بي حالي درو باز کردم .
نسيم بغلم کردو کمک کرد رو مبل بشينم.هم پاي من اشک ميريخت
فريد-الان زنگ ميزنم بهش...مرتيکه عوضي
-زنگ نزن فريد
عصباني گفت:چرا؟
-نميخوام بدونه اينجام...صبح ميرم باز آزمايش ميدم.اگه اشتباه شده باشه طلاقمو ميگيرم...اگه
هم نه که...
نسيم نگاهي اول به فريدوبعدم به من کردوگفت:اگه حامله باشي حکم صادر نميشه تا بچه ات به
دنيا نياد...بچه اتم ميشه مال وحيد اگه جدا شيد

📕 Channel :@LovePoemPic

شرمنده نیستی که به این دستگاه حسن
دل می‌بری ز مردم و انکار می‌کنی ؟

#صائب_تبریزی
🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

  کلمات کلیدی: صائب_تبریزی

آکنده از توام
و چه خوب است
حال این روزهای من
و چه خوب‌تر
که این حال استمراری بماند

‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

.
مرا سخت دوست بدار

پُر بوسه

بگذار عشق

به پایِ هم بَندمان کند


‌‌‎‌🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

لبخند ِبزن که صبح و آغاز کنیم

باشور ونِشاط سفره را باز کنیم

صبحانه ی ناب را به همراهِ غَزَل

ازدست محبّت به هم اِبراز کنیم

#محسن_پیری
#صبح_آدینه_تون_شاد☕️

🌷
🌿
🌼 @LovePoemPic

تمامت را میخواهم

✨ پارت 121

🦋 رمان زیبای " فرصت دوباره "

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈

روکاناپه ولو شدم.خيلي کسل بودم.انرژي ام تحليل رفته بود حسابي.
ساعت 8بود.زير چشمي ديدم رفت سريخچالوکالباس خيارشوردر آوورد.آي گفتي...گرسنه ام بود.
کوفت گرفته نشست به خوردن اصلا صدامم نزد.منم که ديدم اينجوري نميشه بلند شدم و رفتم
رو صندلي روبه روش نشستم.حرفي نزد.
به توچه گشنمه
منم با خودم درگيرما...اينکه حرفي نزد
خلاصه دوتا ساندويج نوش جان کردم سوميو براي خودم ميگرفتم که باز زد زير دلم
تو دستشويي هرچي خوردم بالا آووردم.ديگه معدم داشت بالا ميومد بسکه عق زدم.
بعد 10دقيقه عق زدم بي رنگو رو رفتم بيرون.
انگار از اعصاب بود.بسکه اين وحيد حرصم ميده آخر ميميرم
داشت سيگار ميکشيد همونجا رو اپن...سيگار ميان وعده ميکشه براي من...
بي جون رفتم تو اتاق خواب و ولو شدم روتخت.خوابم نميومد ولي نميخواستم بلند شم
فردا تموم ميشد.همه چي...
اشکام شروع کردن به ريختن...همه چي تموم ميشد...
نميدونم چقدر گذشت که اومد.اونطرف تخت نشست و ساعتشو کوک کرد
سرمو بردم زير پتو تا دوباره سوژه ام نکنه
اما از فين فين آرومم معلوم بود.آباژور سمت خودشو خاموش کرد.مال من هميشه روشن بود.از
بچگي تو تاريکي مطلق ميترسيدم.
اين عطر لعنتيرو چيکار کنم؟کاش فردا وقت کنم دوتا از لباساشو بپيچونم توچمدون بذارم
وحيد-يه چيزي ميخوردي خواب به خواب نري
لبهامو فشار دادم بهم.صدام دو رگه شده بود

📕 Channel :@LovePoemPic