مشاهده مطالب کانال دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرØمن الرØیم
مستند داستانی ک٠خیابون(2)
✠نویسنده: Ù…Øمد رضا Øدادپور جهرمی
«قسمت پنجاه و یکم»
به سعید پیام دادم و نوشتم: «سعید اعلام موقعیت!»
سعید نوشت: «Øاجی دست بوسم. Øاجی به خاطر همه اشتباهاتم معذرت خواهی میکنم.»
نوشتم: «ببین پسر جان! Øالا وقت این ØرÙا نیست. به موقعش خدمتت میرسم. الان باید یه کاری برام انجام بدی!»
نوشت: «امر بÙرما Øاجی!»
نوشتم: «دو تا مقتول داریم. هر دوشون هم خرخرشون جوییده شده. هر دوشون هم قاتلاشون سیانور داشتن Ú©Ù‡ یکی از اون قاتلها موÙÙ‚ شده خودشو خلاص کنه Ùˆ دومی هم ما نذاشتیم خودشو خلاص کنه! تو Ùقط خط Ùˆ ربط این دو تا مقتول را برام دربیار! میخوام بدونم کین Ùˆ Ú†Ù‡ کاره بودن Ùˆ کس Ùˆ کارشون کجان Ùˆ خلاصه هر Ú†ÛŒ میدونی...»
نوشت: «از صÙر شروع کنم یا از شماره ملی؟»
نوشتم: «این Ú†Ù‡ سوالیه؟ یه دÙعه دیگه از این سوالای الکی بپرسی، Ù…ÛŒÙرستم دنبال یه روزی Øلال دیگه! بشین کارتو بکن! ضمنا دو ساعت بیشتر وقت نداری. زود باش.»
سعید رÙت دنبال شناسایی دقیق دو تا مقتولی Ú©Ù‡ داشتیم.
برای مجید پیام دادم. نوشتم: «مجید اعلام وضعیت!»
نوشت: «وضعیت تØقیق. منجر به نتیجه. آماده اعلان Ùˆ اعلام.»
نوشتم: «بسیار خوب. بیا پشت خطم Ùˆ Øر٠بزن. من نمیتونم Øر٠بزنم. تو کامل ØرÙتو بزن ببینم چیکار کردی؟»
اومد پشت خطم Ùˆ Ú¯Ùت:
«سلام Øاج آقا. به قول خودتون خدا قوت. من دو تا گوشی همراه را Ú†Ú© کردم. یکی همون اپل Ú©Ù‡ مال اون بنده خدایی هست Ú©Ù‡ تو بیمارستان توسط اون یکی تروریست کشته شد.
Øاجی دو تا خط داشت Ú©Ù‡ خیلی ØرÙا برای Ú¯Ùتن داره. ادمین سه تا کانال بود: یکیش کانال لوکس Ùروشی Ùˆ ساعت های گرون قیمت ... یکی دیگش هم کانال آموزش زبان ترکیه ای Ú©Ù‡ البته ظاهرا خودش تدریس نمیکرده Ùˆ مدرسش یه Ù†Ùر هست به نام پیمان!»
تا Ú¯Ùت پیمان، مثل برق گرÙته ها شدم. یادم اومد Ú©Ù‡ از یه Ù†Ùر از کسانی Ú©Ù‡ بازجویی Ú©Ù‡ میکردم این اسمو شنیده بودم. آهان. یادم اومد... همون اهل شمال Ú©Ù‡ گاهی خونشون دعوت میکرد Ùˆ چند تا هتل کرایه میکرد Ùˆ.... ای نامرد!
مجید میخواست ادامه بده Ú©Ù‡ عمار اومد پشت خطم! نوشت: «Øاجی من هنوز جنازه را ندیدم. اجازه هست یه نگا به جنازه دختره Ú©Ù‡ این غول زده ناکارش کرده را ببینم؟»
نوشتم: «بسم الله ... صاب اختیاری!»
مجید ادامه داد:
«یه کانال معامله وسایل منزل هم داشته Ú©Ù‡ ممبرهای زیادی هم جذب کرده بوده Ùˆ ظاهرا امرار معاشش از این راه بوده. چون به واسطه این کانال بوده Ú©Ù‡ Øسابش بیشتر پر Ùˆ خالی میشده.»
نوشتم: «معامله و مبادله ای هم با خارج از کشور داشته؟»
Ú¯Ùت: «نمیدونم. منظورتون از راه همین وسایل منزل Ùˆ ساعت های لوکس Ùˆ این چیزاست؟»
نوشتم: «آره»
Ú¯Ùت: «نمیدونم قربان! اما تØقیق میکنم. این از اولی.
Ù†Ùر دوم هم Ú©Ù‡ همین غولی Ú©Ù‡ مهمون خودمونه! این گوشیش پیش خودش نبوده. بچه ها از دسشویی خونه ای Ú©Ù‡ اونجا رÙتین پیداش کردن. Øاجی کلا بهش گرا نداده بودن Ú©Ù‡ در خطره. نمیدونم چرا زده دختره را کشته ... از همه کانالها Ùˆ گروه هایی Ú©Ù‡ بوده Ù„Ùت داده Ùˆ بعدش هم انداختتش توی کاسه توالت.
اما ما با برنامه ای Ú©Ù‡ داشتیم تونستیم کانالها Ùˆ گروه هایی Ú©Ù‡ عضویت Ùعال داشت را کش٠کنیم. خلاصش میشه این Ú©Ù‡ بعیده قتل اولش باشه. چون بنظر میرسه کلا اینکاره است ... شاید Øداقل Ù‡Ùت هشت Ù†Ùر در طول این یه Ù‡Ùته یا ناکار کرده یا کشته! کلا کارش این بوده.»
نوشتم: «کجا آموزش دیده بوده؟»
Ú¯Ùت: «عمار نوشته Ú©Ù‡ هم کردستان عراق آموزش دیده Ùˆ هم پادگان اشرÙ! دیگه بقیشو نمیدونم.»
نوشتم: «میدونی چی داری میگی؟ مطمئنی؟»
Ú¯Ùت: «والا من بی تقصیرم. این همه اون چیزی هست Ú©Ù‡ عمار ازش اعترا٠گرÙته!»
نوشتم: «با کسی هم در ارتباط بوده؟ بیشتر منظورم ارتباط کاری و هماهنگی از جنس خودشه؟»
Ú¯Ùت: «آهان ینی میخواید بدونید Ú©Ù‡ آیا اینا تیم ØØ°Ù Ùˆ ترور هستن یا نه؟ والا با این پیامایی Ú©Ù‡ الان روبرومه Ùˆ داره هنوز ریکاوری میشه، Ùکر کنم Øداقل بیس سی Ù†Ùری بشن!»
ته دلم خالی شد یهو ... نوشتم: «دقیق تر Øر٠بزن!»
Ú¯Ùت: «پس اجازه بدید یه بار دیگه سر انگشتی بشمارم! خب ... خب ... آهان ... آره ... Øداقل با 28 Ù†Ùر دیگه مثل خودش ارتباط داشته Ú©Ù‡ به عناوین بادیگارد Ùˆ Ù…ØاÙظ منزل Ùˆ این چیزا ازشون استÙاده میکردن!»
نوشتم: «و همچنین اضاÙÙ‡ کنیم قتل Ùˆ پاکسازی سازمانی!»
Ú¯Ùت: «بله ... شاید ...»
داشت ذهنم میپوکید. به یه آب قند نیاز داشتم. نه اینکه ترسیده باشم. بلکه به این خاطر Ú©Ù‡ دوباره داشت از گلوم خون میومد Ùˆ معده عصبیم هم داشت اذیتم میکرد... اما آب قند هم نمیتونستم پایین بÙرستم.
خیلی داشت مهره های رنگارنگ Ùˆ Ù†Øس Ùˆ موثر جلوی چشمام Ùˆ ذهنم رژه میرÙت! با توضیØات Ùˆ Ú©Ø´Ùیات مجید، تازه سر از «سازمان مناÙقین» درآوردیم! سازمان مناÙقینی Ú©Ù‡ الان ÙˆØ§Ø¶Ø Ùˆ آشکار اومده وسط Ùˆ Ùقط بیس سی Ù†Ùرش دور Ùˆ برمون هستن Ú©Ù‡ دو Ù†Ùرشون اینجان: یکیشون زنده است اما زبون نداره ... یه Ù†Ù