مشاهده مطالب کانال دکتر انوشه
#پارت_247ت_247
صدای ترسیده آهی بیشتر شد Ú©Ù‡ او را Ù…ØÚ©Ù… به سینه ام Ùشردم Ùˆ چیزی Ù†Ú¯Ùتم .
آقا Øسام از عصبانیت Ù†Ùس Ù†Ùس میزد .
صدای صندل هایش نشان میداد که از پله ها پایین آمده .
با پوزخندی به من نگاه کرد .
Øسام با عصبانیت Ú¯Ùت :
Øسام_کیمیا با توام !!
موهایش را پشت گوشش زد Ùˆ Ú¯Ùت:
کیمیا_واسه تو چراغ سبز نشون میداد...
با چشم های اشکی نگاهش کردم .
من !؟
من چراغ سبز نشون میدادم!
کجایی Ú©Ù‡ نمیدونی شوهر٠وÙادارÙت Ú†Ù‡ پیشنهادی میده
اما از ترس سÙته ها قدرت بیان کلامی را نداشتم.
Øسام دستی توی موهایش کشید Ùˆ Ú¯Ùت :
Øسام_باشه مهم نیسdr_anoshee 🔴🔴🔴