کانال تلگرام رمانکده سارا @LoveSara

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام

 مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

🐬 پارت 172
#Part172

📕 رمان " رسوایی " ‼️ 🙊👄

به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

کیهان نگام نمیکرد و من فهمیدم که بغض کردم و طاقته کیهان تموم شده بود اما مدارا میکرد و می دونست دل شکسته م که چیزی نمیگفت و فقط گوش می داد ...
ـ چطور تونست بگیره ؟
ـ شهادت همون آقا و جوابه آزمایشه اعتیادم کافی بود ...
ـ اون آقا رو میشناسی ؟
هول گفتم : نه به خدا ...
با اخم سر بلند کرد و گفت : شناخت حتما باید تو بغلش خوابیدن باشه که هول می کنی و قسم می خوری ؟
ـ خوده فرزاد به عنوانه راننده اورده بودش ... میگفت دوست نداره تنها این ور اونور برم . بهانه کرده بود که می ترسه بذارم برم و تنهاش بذارم ...
با نیمرو ور می رفت ... لقمه نمی گرفت ... زهر کرده بودم براش غذا رو ... از جام وول خوردم و خودمو پایین کشیدم از اپن ... رفتم و صندلی کنارش نشستم . لقمه گرفتم . فقط نگام می کرد . لقمه رو نزدیکه دهنش نگه داشتم : بخور دیگه ...
لبخنده آذین کُشی زد . خم شد منو کشید بغله خودش و کج روی زانوش گذاشت . دهنش رو باز کرد و لقمه رو گذاشتم دهنش ...
یه دستش روی میز بود و دسته دیگه ش دور کمره من حلقه بود . شبیه بچه ها شده بودم .
ـ چند کیلویی آذین ؟
شونه بالا انداختم و گفتم : نمی دونم ...
ـ نهایتا 45 باید باشی ...
غمگین گفتم : ینی انقدر از بین رفتم ؟
ـ می سازمِت خودم . غمت نباشه جوجه ...
ـ یادته بهم می گفتی لپ گلی ؟
با سر انگشتش نوکه بینیم زد و گفت : واستا ، بازم لپ گلی میشی !

پارت های بعدی این رمان فوق العاده رو آنلاین در کانال لاوڪـده سارا دنبال کنید ☺️👇

♣️ 📕 @LoveSara

  کلمات کلیدی: Part172
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: