مشاهده مطالب کانال 🍃رُمـانــڪدهـ ســارا🌧
🐬 پارت 162
#Part162
📕 رمان " رسوایی " ‼️ 🙊👄
به قلم خانم ک. شاهینی فر 👒
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
چشماش رو بست و نفسه عمیقی کشید : جان ...
جلو اومد و بغلم گرفت : با بغض نگو کیهان لامصب ...
ـ نمی خوام ...
ـ به هیچکس نمیگم ، خوبه ؟
ـ پر از اشکاله ...
ـ تا وقتی همه چیز درست بشه فقط ، خوبه ؟
ـ راضی نیستم کیهان ...
ـ بهت دست نمیزنم ، قوله شرف ... مثله همخونه فقط ...
خجالت کشیدم از بودنه کیمیا و تارخ و گفتم : کیهان من ... من با تو زندگی نمیکنم ...
منو از خودش جدا کرد و گفت: حقه طلاق باتو تا بفهمی که اجباری تو کار نیست ، خوبه ؟
ـ به شرطی که .... به یه شرط ینی ...
مشتاق جلو اومد : هرچی بگی قبوله ...
ـ زن بگیری و وقتش که شد بری ... به با لاله بودنت ادامه بدی و بینه اونو تینا یکی رو انتخاب کنی ... من انتخابت نباشم کیهان ...
اخم کرد : مزخرف میگی ...
تارخ ـ قبوله !
هر سه به سمته تارخ برگشتیم که کیهان جوش اورد : چی رو قبوله زر می زنی ؟
تارخ ـ شرایط منصفانه س ...
جلو اومد و رو به روی کیهان ایستاد : بهش دست نمیزنی ... حقه طلاق ماله خودشه تا وقتی زندگیش رو جمع جور کنه و تکلیفش مشخص بشه ... به هیچکسی هم نمیگی که باد به گوشه فرزاد برسونه و آذین رو اذیت کنه ... باید به ازدواج با لاله یا تینا فکر کنی و آذین حس نکنه زندگیت رو مختل کنه ... سخته فهمیدنش ؟
پارت های بعدی این رمان فوق العاده رو آنلاین در کانال لاوڪـده سارا دنبال کنید ☺️👇
♣️ 📕 @LoveSara