مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart146146
#Part146
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
دستم رو گذاشتم روی دستش Ú©Ù‡ روی دنده بود Ùˆ Ú¯Ùتم : آروم باش ...
عصبی بود هنوز ØŒ چیزی Ù†Ú¯Ùت Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم : من امشب اینجا نمی مونم کیهان ....
دستش رو کشید Ùˆ کاملا به سمتم برگشت : چیه ØŸ تعار٠نکن بگو Ù…ÛŒ ترسی شاخÙت بزنم ...
دلگیر شدم . کیهان نیش زده بود . نور یه ماشین Ú©Ù‡ از رو به رو اومد چشمه هردومون رو زد . کیهان پیاده شد . وقتی دیدم تارخ از ماشین پیاده شد Ùˆ جلوی کیهان ایستاد منم پیاده شدم . تارخ به سمتم برگشت : Øالت خوبه تو ØŸ
ـ سلام . خوبم ...
تارخ ـ چرا انقدر دیر رسیدید شما ؟
کیهان Ù€ رÙتیم دستش بخیه خورد ...
تارخ ـ جاش بودم که از تو شکایت می کردم .
کیهان Ù€ اعصابه درست ندارم تارخ ØŒ سر ØLoveSara 💋✨