مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart144144
#Part144
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
پر Øسرت به راهی Ú©Ù‡ کیهان رÙته بود نگاه کردم Ùˆ لب زدم : همه ÛŒ آرزوم از زندگی همین مردکه زیاد از Øد جذاب Ùˆ خشنه Ú©Ù‡ تو بغلش Ú¯Ù… میشم ...
با تعجب نگام Ù…ÛŒ کرد Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم : به نظر اØمق میام Ú©Ù‡ دوسش دارم ØŸ
شونه ای بالا انداخت : آخه به نظرم زیاد مهربون نیست انگار. ...
دکتر به اتاق اومد و با دیدنم لبخند زد : خب خب ، چیکار کردی دستت رو دختر ؟
به پسر جوون نگاه کردم و لبخند زدم : شد دیگه !
دستکش ها رو دستش کرد Ùˆ بعد از تزریق بی Øسی به قوله Ú¯Ùتنی نخ سوزن رو آورد برای بخیه زدن . استرس گرÙته بودم . کیهان Ù…ÛŒ دونست از بخیه Ùˆ آمپول Ù…ÛŒ ترسم Ùˆ از شربت متنÙرم . نگام به در بود Ú©Ù‡ ک٠دستم تیر کشید Ùˆ جیغ زدم : Ø¢ÛŒ ...
به ثانیه نکشید که در تند باز شد و کLoveSara 💋✨