مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart140140
#Part140
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
خوب گوشاتو باز Ú©Ù† ببین Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ú¯Ù… ... میری ویلای منو نعشه اون بابای پیره سگت رو جمع Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ بی سر Ùˆ صدا ... مهتاج به ولای علی به مقدسات قسم به مرگه آذینم Ù…ÛŒ رسونم به گوشه اون داییات Ú©Ù‡ بابای Øرومزاده ت Ùیلش یاده هندوستون کرده دمه پیری تا هرچی از مادرت زیر دسته تو مونده رو باد Ùنا ببره ... یه Ù†Ùر از مهمونات بÙهمه توی اون خراب شده Ú†Ù‡ خبر بوده به خاکه سیاه Ù…ÛŒ شونم تو واون مرتیکه ÛŒ بی پدر Ùˆ مادر رو .... آره ØŒ منتها خریت کردم باید جونش رو Ù…ÛŒ گرÙتم .... ببند اون دهنه کثاÙتت رو Ú©Ù‡ هرچی بابات از Øروم زادگی ریخته تو برداشتی .... آروم باشم ØŸ من آروم باشم ØŸ ....
بلندتر عربده کشید که دستامو رو گوشام گذاشتم :
Ù€ د آخه بی صÙت به من میگی آروم باشم ØŸ Ú¯Ù‡ خورده بابات دست گذاشته رو آذین ... باز میگم مهمونات بÙهمن Ú†Ù‡ خبر بوده آسمونت رو به زمینت Ù…ÛŒ دوزم ØŒ والسلام ...
گوشی رو روی داشبورد پرت کرد . آروم دستاÙLoveSara 💋✨