مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart126126
#Part126
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
Ùهمیده بود راجع به بسته ÛŒ مواد Øر٠می زنم Ùˆ به روی خودش نیاورد Ùˆ در عوض جواب داد : پاشو برو بخواب Ú©Ù‡ تو روØÙ‡ خودت بیاد با اون کیهانت ...
بین بغض و اشک لبخند زدم .
*
طبق معمول لبه ی پله ی رو به روی ساختمون نشسته بودم و سرم رو با پرنیا و پریا گرم کرده بودم .من بین آدمای اون تو نه جایی داشتم نه سهمی ...
کیهان از ساختمون بیرون اومد . مشغول بستن زیپ پلیور سیاه رنگش بود Ùˆ مادرش هم دنبالش راه اÙتاد .
Øمیده Ù€ کیهان ØŒ جانه مامان نری اخم Ùˆ تخمت رو ببری برا تیناها ...
کیهان کلاÙÙ‡ زیر لب باشه ای Ú¯Ùت Ùˆ Øمیده خانوم دست بردار نبود : یه Ú©Ù… مهربون تر باهاش Øر٠بزن ØŒ دختره این همه راه به امید تو داره میادا ... کیهان Øواسـ ...
کیهان کمی صداش رو بلند کرد : اوهَه ... بدبختی گیر کرLoveSara 💋✨