مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart130130
#Part130
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
امین پر اخم به سمت من برگشت . کیانا Ú¯Ùت :دختره ÛŒ الاغ ØŒ این دیگه کیه ØŸ یعنیا اگه کیهان بخواد با این ازدواج کنه دیگه اسمشم نمیارم ...
عصبی از پله ها پایین اومد و از کنارمون گذشت . امین نزدیک آیدا شد : آیدا خوبی ؟
آیدا ØرÙÛŒ نزد Ùˆ به سمت ساختمون برگشت .
کیمیا Ù†Ú†ÛŒ کرد : نگاه تو رو خدا ØŒ گند زد به Øاله همه ...
تارخ ـ تو برو تو خانومم بچه ها یخ کردن ...
کیمیا Ù€ باشه ØŒ Øواست به آذینم باشه ها ... بÙرستش داخل ... یخ کرد بچه ...
تارخ لبخند مهربونی زد : روچشمم ØŒ تو برو پیشه بچه ها الان مامان Øمیده میاد برامون ..
کیمیا داخل رÙت Ú©Ù‡ تارخ رو به من Ú¯Ùت : Ù…ÛŒ خوای کاپشنه منو ببر برای خودتا ØŒ این چند روز بیشتر تنه تو بوده تا من ...
ـ تو ... تو باورت میشه ؟
لبخند کجی زد : Ú†ÛŒ رو ØŸ مزخرÙاتLoveSara 💋✨