مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart124124
#Part124
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
لبم رو گاز گرÙتم . زیر بار از خجالت ذوب شدم انگار ØŒ تارخ اما هنوزم لبخندش مهربون بود . با دسته دیگه Ø´ دستم رو گرÙت Ùˆ بسته رو ک٠دستم گذاشت .
ـ گیریم که من اینو برداشتم . دعوات کردم ، توبیخت کردم . منتها تا دلت نخواد نمی تونی کنارش بذاری که ، شاید نتونم این کارارو بکنم ولی می تونم بهت توصیه کنم که کیهانی که من الان دیدم خیلی بیشتر از خیلی براش مهمی و ارزشش رو داره دل بکنی از این گرده ، هوم ؟
از جا بلند شد .
Ù€ اول تو برو داخل ... من برم ببینم این کله خر کجا رÙت ØŸ
چیزی Ù†Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ از کنارم گذشت Ùˆ رÙت . تارخ رÙته بود Ùˆ من به گرده نگاه Ù…ÛŒ کردم . بعد از گندی Ú©Ù‡ بالا اومده بود اگر این مواد لعنتی رو هم Ù…ÛŒ دید قطعا Øکمه مرگم رو Ù…ÛŒ داد . تارخ خوب بلد بود Øالم رو بگیره ... خوب تونسته بود اجازه بده تا Ùکر کنم . Ú©ÛLoveSara 💋✨