مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart123123
#Part123
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
تند Ù†Ùس Ù…ÛŒ کشید . صدای Ù†Ùس کشیدنش Ùضا رو پر کرد Ùˆ از عصبانیت سینه Ø´ بالا Ùˆ پایین Ù…ÛŒ شد : تو Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ خوری Ù…ÛŒ مونی تو این خراب شده ... خون به پا Ù…ÛŒ کنم آذین بÙهمم Ú†Ù‡ خبره ... خون به پا Ù…ÛŒ کنم بی شر٠...
ترسیده Ùˆ رنگ پریده نگاش Ù…ÛŒ کردم . دهنم خشک شده بود . مثل برق از جا بلند شد Ùˆ رÙت . از در ورودی باغ بیرون زد . به راهی Ú©Ù‡ رÙته بود نگاه Ù…ÛŒ کردم Ú©Ù‡ تارخ جلوم نشست : تو خوبی دختر ØŸ
ـ الـ ... التماست می کنم نذارش ... به قرآن می کشه خودشو ... برو .. برو بیارش ... من جونم بالا میاد تا بیاد ...
Ù€ ولش Ú©Ù† بذار یه Ú©Ù… باد بخوره کله Ø´ ... Ù…ÛŒ شناسمش ØŒ Ùعلا کار نداره ØŒ ولی اگه بÙهمه قول نمی دم Ú©Ù‡ کاری نکنه ...
Ù€ اگه بÙهمه بدبخت Ù…ÛŒ شم ... به خدا کاره من نیست ØŒ به اون خدای بالاسر Ù…ÛŒ خوام نباشه ... ببرش از این خراب شده ...
تارخ Ùقط نگام ÙLoveSara 💋✨