مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart122122
#Part122
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
انگار Øال Ùˆ اØوال ظاهریم انقدر بد بود Ú©Ù‡ کیهان Ùقط خیره بشه به من ... نمی دونم چند دقیقه گذشت Ú©Ù‡ بازوم کشیده شد .
تارخ ـ چه غلطی می کنی کیهان ؟
کیهان اما توی دنیای تارخ نبود و زل زد به من و چشمای اشکیم : چی شده ؟
آروم پرسیده بود . Ù…ÛŒ Ùهمیدم Ú©Ù… مونده تا انÙجارش Ú©Ù‡ Øدسم دست بود داد زد : Ù…Ú¯Ù‡ Ú©Ù€ ...
تارخ تند دستش رو جلوی دهنه کیهان گذاشت : هیس .. هیس لامصب ممکلت رو می ریزی سرمون الان ...
کیهان دستشو هل داد Ùˆ به من نگاه کردو Øرصی Ú¯Ùت : سپهره Ú©Ùتار دید نیستم هار شد ØŸ آره ØŸ
اجازه نداد Øر٠بزنم Ùˆ تند از جا بلند شد . تارخ هم به سرعت نور بلند شد Ùˆ جلوش وایستاد : کیهان Ú†Ù‡ مرگته تو ØŸ ... واستا لامصب ... روانی میگم وایسا ..
کیهان در Øال رÙتن بود Ú©Ù‡ خیز برداشتم Ùˆ ساق پاش رو گرÙتم Ùˆ زار زدم : بهLoveSara 💋✨