مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart105105
#Part105
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
آیدا خودش رو زودتر جمع Ùˆ جور کرد Ùˆ جواب داد : Øساسیت داره به پاییز ØŒ این Ùصل Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شه از چشماش اشک میاد.... بیا ما بریم ...
کیمیا ـ اذیت می شه آخه ...
آیدا ـ خواهر من استاده بابا ، ولشون کن ...
جلوتر از من داخل ساختمون رÙتن Ùˆ بعد از اونا وارد شدم . سر Ùˆ صدای ÙˆØشتناکی Ù…ÛŒ اومد Ùˆ با دیدن جمعیت داخل سالن پذیرایی همچین صدایی خارج از تصور نبود . گوشه ترین مبل سالن نشستم .
زن میونسالی که همراه برزو برای خواستگاری اومده بود رو به روی سپهر که روی مبل نشسته بود ، ایستاده بود و تجویز می کرد : خدا لعنتشون کنه ، نگا چی به روزش آوردن ؟ مهتاب جان به نظرم یخ بذار رو جای زخمش ...
کیومرث عصبی سیگاری روشن کرد : خب Øداقل Ù…ÛŒ Ú¯Ùتی پلیس بیاد بگیرشون ØŒ بLoveSara 💋✨