مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاØPart102102
#Part102
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
پوÙÛŒ کشید Ùˆ بی Øر٠از همون راهی Ú©Ù‡ کیهان رÙته بود به راه اÙتاد Ùˆ من هم به دنبالش رÙتم . از بیمارستان بیرون رÙتیم Ú©Ù‡ چشمم خورد به لاله ای Ú©Ù‡ کنار ماشین کیهان ایستاده بود . جلو رÙتیم . صدای کیهان رو شنیدم : لاله Ù…ÛŒ شینی یا برم خودم ØŸ
لاله ـ یه ذره صبر کن عزیزم ..
مشغول Øر٠زدن با سپهر بود . نگام رو منØر٠کردم . خودم Ú¯Ùته بودم Ú©Ù‡ هیچ کاره ÛŒ منه . خودم باعث این بی Ù…ØÙ„ÛŒ ها شده بودم . پس چرا دلم گرÙته بود ØŸ چرا Øال Ùˆ اوضاعم بدتر از همیشه بود ØŸ
امین به سمتمون اومد .
امین ـ شما نمی خواین سوار شید ؟
آیدا ـ با ماشین سپهر می ریم ؟
امین Ù€ کیهان خان امر Ùرمودند برای شما تاکسی بگیرم . بنده هم راننده ÛŒ اون قزمیت بشم .
آیدا ریز خندید Ú©Ù‡ امین Ú¯Ùت : هه هه هه ... رو آب بخندی !
آیدا این بار بلنØLoveSara 💋✨