مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart92 92
#Part92
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
اش Øداقل کسی به جز لاله بود ØŒ لاله ای Ú©Ù‡ به خوبی Ù…ÛŒ دونستم کسی مثل کیهان واقعا نمی تونه با اون کنار بیاد ! کنار اومدن به کنار Ùˆ خوشبخت نشدن بØØ«ÛŒ دیگه بود .
کیهان مقابلم ایستاده بود Ùˆ کتش روی سرم بود . اجازه ÛŒ اشک ریختن به خودم دادم . اجازه دادم Ùˆ هق زدم . گریه کردم . تمام مدت کیهان رو به روم ایستاده بود Ùˆ من چقدر ضعی٠بودم . کیهان دیوار شده بود برای ØÙظ غرور من Ùˆ من چقدر بی پناه بودم !
خالی شدم ... تهی Ùˆ پر از التهابه این سرمای Ùاصله ... کیهان Ùˆ من نیم متر بینمون Ùاصله بود Ùˆ یه دنیا اØساس دوری Ù…ÛŒ کردم .
چقدر گناه داشتم بابت این همه بیگانگی ! نمی دونم چقدر گذشت Ú©Ù‡ آروم شدم ... Ú©Ù‡ کیهان کنارم روی نیمکت نشست ØŒ Ú©Ù‡ نگام به دسته از خون قرمز شده Ø´ اÙتاد Ùˆ بند دلم پاره شد .
کتش رو کنار زده Ùˆ بغلش انداختم . از جا بلند شدم Ùˆ مقابلش زانو زدم . دستاش رو Ú©Ù‡ روی زانوهاش گذاشته بود بین دستام گرÙتم Ùˆ پر اضطراب Ú¯Ùتم : دا ... داره LoveSara 💋✨