مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart88 88
#Part88
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
نگام رو Ù…ÛŒ دزدیدم . بعید Ù…ÛŒ دونستم Ú©Ù‡ رنگ Ùˆ روی پریده Ù… Ùˆ این همه تشویشم رو Ù†Ùهمه ! از کیهان Ù†Ùهمیدنه Øاله من بعید بود .
سر Ùˆ صدای بقیه رو Ù…ÛŒ شنیدم Ú©Ù‡ سپهر رو سوال پیچ Ù…ÛŒ کردن ØŒ به جز کیهانی Ú©Ù‡ Ùقط سکوت کرده بود . قلبم بیشتر ترک بر Ù…ÛŒ داشت . بیشتر رو به نابودی Ù…ÛŒ رÙتم . تنهایی با همه ÛŒ خوب بودنش خیلی بد بود !
ماشین امین خاموش شده بود Ùˆ جرثقیل برای بوکسول کردنش دست به کار شده بود . تنها ماشینی Ú©Ù‡ باقی Ù…ÛŒ موند ماشینه کیهان بود Ùˆ من کاملا غیر ارادی به سمت اون رÙتم . من Ùقط زمین Ù…ØÚ©Ù…ÛŒ Ù…ÛŒ خواستم . یه تکیه گاه Ù…ØÚ©Ù… تا خودم رو رها کنم . نمی دونم Ùˆ نمی Ùهمم Ú©Ù‡ چطور خودم رو به ماشین کیهان رسوندم Ùˆ در عقب رو باز کرده Ùˆ خودمو رها کردم ØŒ Øتی توان بستن در رو هم نداشتم . چند دقیقه ÛŒ بعد سر Ùˆ کله ÛŒ لاله پیدا شد Ùˆ بازوم رو گرÙت : بیا پایین ببینم ....
Øتی توان مخالÙت کردن نداشتم Ùˆ لاله نمی دونست Ú©Ù‡ برادرش از بیخ منو LoveSara 💋✨