مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart82 82
#Part82
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
پر بغض Ú¯Ùتم : دخترمو بهم نمی ده ...
ـ تو که کنار اومده بودی ...
Ù€ من Ùقط دیگه ناله Ùˆ زاری نکردم ØŒ وگرنه کنار نیومدم هیچوقت ...
Ù€ چرا نرÙتی دنبالش ØŸ
ـ نمی خواستم منو اینطوری ببینه ...
ـ ترک کن ...
ـ به دهن اسونه ....
پو٠کلاÙÙ‡ ای کشید : نمی Ùهمم ... به خدا نمی Ùهممت ... Ú†ÛŒ شد Ú©Ù‡ به اینجا رسیدی تو ØŸ از زندگی دیگه Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ خواستی ØŸ
جوابی ندادم Ú©Ù‡ کلاÙÙ‡ از جا بلند شد Ùˆ از اتاق بیرون رÙت .
*
زیپ ساک کوچیکمو کشیدم . Ùقط چند دست لباس برداشته بودم . لباس هایی Ú©Ù‡ آیدا به دستور سیمین خریده بود Ùˆ من چقدر ممنونش بودم . هنور خورشید بیرون نزده بود . صدای موتور روشن ماشین ها رLoveSara 💋✨