مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart73 73
#Part73
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
امین بی Øس به اونا نگاه Ù…ÛŒ کرد Ú©Ù‡ آیدا به سمتش برگشت : تو بوقی یا خواستگار ØŸ
امین Ù€ نمی دونم Ú†ÛŒ هستم ولی به گمونم تو Ù…ÙÙتش باشی ...
سپهر خندید Ùˆ نگاش به من اÙتاد . لبخندش خشک شد Ùˆ با غم Ú¯Ùت : سلام ØŒ خوبی ØŸ
امین دقیق نگام Ù…ÛŒ کرد . جوابی ندادم Ú©Ù‡ کسی به در کوبید . همه به سمت در برگشتیم . صدای تیک باز شدن در بلند شد . از طریق Ø¢ÛŒÙون در رو باز کرده بودن .
در هر Ù„Øظه کنار تر Ù…ÛŒ رÙت Ùˆ هر Ù„Øظه ضربان قلب من بالا تر Ù…ÛŒ رÙت . قرارنبود کیهان اینجا باشه . صدای لاله با اعصابم بازی Ù…ÛŒ کرد : اووو٠، لا مصب عجب تیکه ای تو Ùامیلتون دارین امین ...
سپهر غرید : لاله !
مژده Ù€ خیلی Ùول آپشنه ...
دلم ضع٠رÙت از ظاهر آشÙته ای Ú©Ù‡ هزار برابر جذاب ترش کرده بود Ùˆ Ú†Ù‡ کسی به جز آیدین Ù…ÛŒ دLoveSara 💋✨