مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart69 69
#Part69
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
آمین می تونست دختره تو باشه !!
این بار Ù…ØÚ©Ù… سرش رو به دیوار کوبید Ùˆ Ùریاد کشید : Ø®ÙÙ‡ شو ... Ø®ÙÙ‡ شو لعنتی ...
Ø®ÙÙ‡ خون گرÙتم Ùˆ از جا بلند شدم Ú©Ù‡ تند Ú¯Ùت : سرجات باش ...
اهمیت نداده Ùˆ اولین قدم رو برداشتم . چشمام به واسطه ÛŒ اشکایی Ú©Ù‡ هنوزم روون بود تار Ù…ÛŒ دید Ùˆ با اولین قدمم ک٠پام تیر کشید . یکی از خرده شیشه ها پام رو بریده بود . Øتی از روی Ú©ÙØ´ های زهوار در رÙته ام .
ـ آخ ..
کیهان هول شد Ùˆ شتاب زده بلند شد . خودش رو مقابلم رسوند Ùˆ زیر بازوم رو گرÙت Ùˆ به سمت مبل Ù…ÛŒ برد ... همزمان غر Ù…ÛŒ زد : Øتما باس چارتا ÙØشت بدم تا بتمرگی سرجات ØŸ Ù…Ú¯Ù‡ نمی Ú¯Ù… تکون نخور ØŸ
چیزی Ù†Ú¯Ùتم Ùˆ روی مبل نشستم Ú©Ù‡ به سمت سرویس بهداشتی اتاق رÙت Ùˆ بعد با جعبه ÛŒ Ú©Ù…Ú© های اولیه برگشت . مقابلم روی زمین نشست Ú©Ù‡ نگران Ú¯Ùتم : خودت زخمی نشی ØŸ
Ù€ من چش Ùˆ چالم اشکÛLoveSara 💋✨