مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart68 68
#Part68
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
شـ ... شیشه !
ـ چرا همچین کرد باهات ؟
Ù€ Ù…ÛŒ Ú¯Ùت طلاقم نمی ده ... Ù…ÛŒ Ú¯Ùت .... Ù…ÛŒ Ú¯Ùت دوسم داره ....
ـ که دوستت داره ...
ـ کیهان ....
چشم باز کرد Ùˆ تکیه ÛŒ سرش رو از دیوار گرÙت Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم : من نخواستم معتاد بشم ...
ـ بعد اولین باری که بهت داد ، ادامه ش دادی .. پس خواستی !
ـ درد میگیره بدنم ...
سر انگشتای اشاره Ùˆ شستش رو روی دوچشمش Ùشار داد . دو چشمی Ú©Ù‡ مثل خون بود . همزمان Ú¯Ùت : باس طاقت بیاری ...
ـ باورم داری ؟
ـ بیشتر از خودت بلدمت ....
Ù€ Ùقط تو باور کردی ....
Ù€ Ùقط من جون Ù…ÛŒ دم برا خندیدنت ....
باز با پشت دست اشکای راه گرÙته روی گونه Ù… رو پاک کردم Ùˆ با عجز Ú¯Ùتم : لعنت بهت لعنتی ... لعنت به تو ..... چرا نیومدی نذاری سر بگیره ØŸ ...
Ù€ Ù†Ú¯Ùت بهم ...
Ù€ چرا رÙتی ØŸ
Ù€ Ú¯Ùت جای باباشی ...
پوزخندی زد : Ùرقه سنه من با Ùرزاد دو ساله !
ـ من عاشقت بودم ....
Ù€ Ú¯Ùت وقت Ù†ÙLoveSara 💋✨