مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart62 62
#Part62
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
آیدین عصبی وارد اتاق شد . با دیدن کیهان Ù…ÛŒ خواست عصبی بودنش رو بروز نده ! کیهان لبخند زد Ùˆ Ú¯Ùت : سلام پسر ØŒ خوش اومدی ...
آیدین عصبی به سمت من اومد Ùˆ سیلی Ù…ØÚ©Ù…ÛŒ به گوشم زد Ú©Ù‡ روی مبل تک Ù†Ùره پرت شدم ØŒ خیلی بی مقدمه Ùˆ Øتی بدون توجه به کیهان .....
دستمو روی صورتم گذاشته Ùˆ مبهوت بهش نگاه کردم Ú©Ù‡ کیهان از پشت یقه Ø´ رو کشید Ùˆ سیلی Ú©Ù‡ به من زده بود با زدن مشتی به گونه Ø´ جبران کرد . آیدین روی مبل کنارم اÙتاد Ùˆ با تعجب به کیهان چشم دوخته بود Ùˆ کیهان عربده کشید : تو Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ خوری دست روش بلند Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ ...
چشمای به خون نشسته ÛŒ کیهان رو دوست نداشتم . ترس داشتم از اینکه آیدین دهن باز کنه Ùˆ کیهان مثله سپهر منو مقصر همه ÛŒ این ماجراها بدونه . سپهر مهم نبود ØŒ نه خودش Ùˆ نه برداشتش ولی کیهان Ùرق Ù…ÛŒ کرد .
وقتی کسی توی دل Ùˆ جون آدم ریشه کنه خودش ØŒ اÙکارش مهم میشه Ùˆ من دوست نداشتم LoveSara 💋✨