مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart56 56
#Part56
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
Ù†Ùس کشیدنای عمیقم رو دیده بود . از Øمله های تنÙسی Ù…ÛŒ ترسید . خودمم Ù…ÛŒ ترسیدم ØŒ اما دست خودم نبود . ریه هام خیلی وقت بود Ú©Ù‡ مشکل پیدا کرده بود ...
ـ پیدامون نمی کنن ... ؟
ـ آذین مزخر٠نگو ، خب ؟
منو عقب کشید Ùˆ تکیه Ù… رو به دیواره ÛŒ آسانسور داد . به نشستن وادارم کرد Ùˆ من نشستم . Ùاصله گرÙت Ùˆ به سمت در خروجی آسانسور رÙت Ùˆ روی اون کوبید . Ùریاد زد : کسی اونجا نیست ØŸ .... صدای منو میشنوید ØŸ
جوابی نیومد Ú©Ù‡ گوشی تلÙنش رو از جیب کتش درآورد .
ـ آنتن نداره ...
سرÙÙ‡ کردم Ú©Ù‡ به سمتم برگشت . جلو اومد Ùˆ مقابل پام زانو زد سرمو بین دست هاش گرÙت : آروم باش ØŒ ترس نداره ØŒ برق ها رÙته Ùˆ الان برق های اضطراری رو Ù…ÛŒ زنن ...
لبخند زدم Ùˆ Ú¯Ùتم : یعنی میشه Ú©Ù‡ تمLoveSara 💋✨