مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart52 52
#Part52
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
سمت من برگشت : چرا ماتت برده ؟ بجنب دیگه ...
آیدا : خانواده ی اون بوزینه رو هم می شناسه ؟
آیدین اخم کرد : آیدا بچه بازی در نیار ، این بره دیگه موتور گازی سوار هم مغز خر نخورده بیاد خواستگاریت ...
لاله کنجکاو پرسید : با خواستگار آیدا هم آشناست ؟
آیدین ـ نونمون تو روغنه ، یارو شریکه خانواده ی مامانه امین ، خواستگاره آیداس !
آیدا اخم کرد : ما داریم شوهر می کنیم نونه تو کجا تو روغنه ؟
استکانا رو پر کردم Ùˆ سینی رو دستم گرÙتم . لاله به سمت آیدا نگاه کرد : این امینه شما داداش ماداش نداره ØŸ
آیدا پشت چشمی نازک کرد : داشته باشه هم به شما که نگاه نمی کنه .
لاله اخم کرد : نه که شما الان خیلی عاشقه امینی !
مژده ـ اوووو٠، اون یکی خیلی تیکه بود !
آیدا اخم کرد : هوی ، شوهرت اینجا وایساده ها ...
مژده لبش رو LoveSara 💋✨