مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart50 50
#Part50
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
Ù…ÛŒ بردم . لا به لای همین اÙکار گیر اÙتاده بودم Ú©Ù‡ در باز شد Ùˆ به سمت در برگشتم آیدا بود .
آیدا ـ باید آماده بشی ، کم کم مهمونا میان ...
چیزی Ù†Ú¯Ùتم Ùˆ گوشه اتاق نشستم . آیدا پوÙÛŒ کشید Ùˆ به سمت کمد رÙت .
گوشه ÛŒ اتاق کز کرده بودم . پاهام رو جمع کرده Ùˆ دستام رو دور زانوهام Øلقه کرده بودم . بی Øس خیره بودم به آیدایی Ú©Ù‡ به قول خودش برای راه انداختن من مامور بود Ùˆ معذور !
ـ وای ، این قرمزه خیلی شیکه !
ـ لباسه باز نمی پوشم .
ـ چرا ؟ خوبه که ...
اخم کردم : Ú¯Ùتم نه یعنی نه .
Ù€ باز تو پاچه گرÙتی ØŸ خب این نه یه دونه دیگه بردار ....
ـ نمی شه نیام ؟
ـ دوست داری آیدین بیاد با کLoveSara 💋✨